Home > Author > Nader Ebrahimi
21 " من از دوست داشتن تنها یک لیوان آب خنک در گرمای تابستان میخواستم "
― Nader Ebrahimi , بار دیگر شهری که دوست میداشتم
22 " مثل پيرمردهايى حرف مى زنى كه خيال مى كنند هر شكست، تجربه اى است براى يك پيروزى؛ و يك روز هم با انبانى از شكست ها مى روند زير خاك... "
― Nader Ebrahimi , آتش بدون دود کتاب دوم: درخت مقدس
23 " ما نکاشتههایمان را هرگز درو نمیکنیم. "
― Nader Ebrahimi , چهل نامهی کوتاه به همسرم
24 " هلیا! اگر دیوار نباشد ؛ پیچک به کجا خواهد پیچید!؟ "
25 " میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است، آنکس که غریب نیست شاید که دوست نباشد "
26 " شاگردى كه كمتر از معلمش بداند، دنيا را به عقب مى راند؛ شاگردى كه به قدر معلمش بداند، جهان را متوقف مى كند. "
― Nader Ebrahimi , آتش بدون دود کتاب چهارم: واقعیت های پر خون
27 " جوان، اشتباه مى كند و جهان را به پيش مى راند.پير، خطا نمى كند و دنيا را به جانب توقف مى كشاند. "
28 " هلیا! گریز اصل زندگیست.گریز از هر آنجه که اجبار را توجیه میکند.... "
29 " هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد، انگشت بر میدارم. بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود. "
30 " باران بوی دیوارهای کاهگلی را بیدار کرده است. کنار پل ، مردی آواز می خواند و یک مرد ، برای گریستن به خانه می رود. زمین ، عابران پایان شب را می مکد. گل ها کفش ها را سنگین می کند. مادر چرا امسال بهارنارنج نخریده ایم ؟ یکی نیست که به من جواب بدهد ؟ ببین مادر هلیا چکار کرده بوی بهار نارنج توی حیاط پیچیده. "
31 " همسفر بودن وهم هدف بودن،ابدا به معنای شبیه بودن وشبیه شدن نیست.وشبیه شدن ،دال بر کمال نیست،بل دلیل توقف است. "
― Nader Ebrahimi
32 " انسان خوب، هر جا دوستى داشته باشد، بى شک دشمنى هم دارد. من اگر بى دشمن بمانم، تنها دليلش این است كه هدفم را از ياد برده ام؛ چرا كه هيچ هدف بزرگى وجود ندارد كه دشمنان حقيرى نداشته باشد... "
― Nader Ebrahimi , آتش بدون دود کتاب سوم: اتحاد بزرگ
33 " بزدل، هرگز متهم نخواهد شد كه در معركه اى شجاعت بروز نداده است؛ زيرا در معركه اى نبوده تا شجاعتى نشان داده باشد. درد نرسيدن به قلّه از آن كسانى است كه اهل صعودند. رنج غرق شدن از آن كسى است كه دل به دريا سپرده است. "
34 " در روزگار ما کسانی را میبینی مغموم , پریشان , زلف آشفته , خوی کرده , بیکار , سر در گریبان با چشمان خمار. عین عین عاشقان قدیمی قصه ها - بی آنکه عطر عشق را یک بار از دور هم استشمام کرده باشند. "
― Nader Ebrahimi , یک عاشقانهی آرام
35 " مگر من به آنها نگفتم که بازگشت،مَحَبّت را خراب نمیکند؟ "
36 " برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛ یکی در قلب، دیگری در آسمان. "
― Nader Ebrahimi ,
37 " شهادت انتخاب نوعی زندگی است، نه انتخاب مرگ.شهادت، انتخاب گونه ای زندگی آرمانی است که به اجبار، به مرگی آرمانی می انجامد، نه خویشتن را به دهان مرگ پرتاب کردن یا بی خبر از همه جا، ناگهان، به دست کافران و ظالمان کشته شدن. "
― Nader Ebrahimi , سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآمد : جلد اول
38 " خداوندِ خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند،عشق را آفرید؛چراکه میدانست انسان، بدون عشق، دردِ روح را ادراک نخواهد کرد، و بدون دردِ روح، بخشی از خداوندِ خدا را در خویشتنِ خویش نخواهد داشت. "
39 " عزیز من!بیا کمی پیاده راه برویم. "
40 " شعر های ناب را در این مملکت، همیشه، "حافظان" قرآن گفته اند یا "مصلحان" دین. "