Home > Author > Nader Ebrahimi
1 " روزگارى، غريبه اى را ديدم كه در صحرا گم شده بود. از او پرسيدم كه كجا مى خواهد برود؟ گفت كه خودش راه را بلد است. باور مى كنى كه غريبه در آن صحرا مُرد، حال آن كه در نزديكى او چوپانى گله اش را مى چراند؟اشتباه كردن گناه نيست؛ بر سرِ اشتباه پاى فشردن جرم است. "
― Nader Ebrahimi , آتش بدون دود کتاب دوم: درخت مقدس
2 " در زمان ما، خنده ارزان نيست - خنده ى از ته دل. تا بخواهى، پوزخند و زهرخند و ريشخند؛ اما يك خنده ى پاك، كاش مى جستى، قابش مى كردى و به ديوار اتاقت مى كوبيدى... "
― Nader Ebrahimi , آتش بدون دود کتاب چهارم: واقعیت های پر خون
3 " پيشنهادى دارم كه تا به حال به چندين نفر داده ام و نپذيرفته اند و زيان كرده اند: مرا، در نخستين فرصتى كه به دست مى آوريد بكشيد آقاى جرجانى؛ چرا كه اگر كوتاهى كنيد، در نخستين فرصتى كه به دست بياورم شما را خواهم كشت. "
4 " براي زنده ماندن به 2 خورشيد نياز داريد :يكي در قلب و يكي در آسمان "
― Nader Ebrahimi
5 " نمی شود که تو باشی من عاشق تو نباشم نمی شود که تو باشی درست همینطور که هستی و من هزار بار بهتر از این باشم و باز هزار بار عاشق تو نباشم نمی شود می دانم نمی شود که بهاراز تو سر سبز تر باشد "
6 " گمان می برم که اگر خداوند ، صد هزار گونه خنده می آفرید اما رسم اشک ریختن را نمی آموخت ، قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمی آورد . "
― Nader Ebrahimi , آتش بدون دود کتاب ششم: هرگز آرام نخواهی گرفت
7 " هر غمی که تسلیت گفتن ندارد.غم بزرگ را با کلمات کوچک، حقیر نباید کرد. "
― Nader Ebrahimi , آتش بدون دود کتاب سوم: اتحاد بزرگ
8 " دردهايى هست كه مال همه است؛ و من آن دردها را هرگز پنهان نمى كنم؛ اما درد قلب، مال هيچ كس نيست به جز صاحب قلب... "
9 " هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیست. "
― Nader Ebrahimi , بار دیگر شهری که دوست میداشتم
10 " دختر سياسى، بهتر از پسر سياسى است. مردان، انگار كه براى حضور در معركه ى سياست به دنيا مى آيند؛ اما زنان، بر اين ميدان منّت مى گذارند كه پا در آن مى نهند. هر جا زنى به خاطر عدالت مى جنگد، آن جا عطرى پيچيده است شيرين و شورانگيز و بهشتى. "
11 " قرن هاست که ما ملت فردا هستیم. در زندگی غم انگیزمان، امروز نداریم و همه چیزمان شده: ان شاء الله درست خواهد شد، برادر! "
― Nader Ebrahimi , بر جادههای آبی سرخ: کتابهای اول، دوم و سوم
12 " فراموشي را بستاييم ؛چرا كه مارا پس از مرگ نزديك ترين دوست زنده نگه ميدارد ،و فراموشي را با دردناك ترين نفرت ها بياميزيم ؛زيرا انسان دوستانش را فراموش ميكند،و رنگ مهربان نگاه يك رهگذر را .... كتاب :بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم "
13 " يك بار ، يك بار ، و فقط يك بار مي توان عاشق شد . عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق انديشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق .... يك بار ،فقط يك بار . بار دوم ديگر خبري از جنس اصل نيست "
14 " عشق به ديگري ضرورت نيست حادثه استعشق به وطن ضرورت است نه حادثهعشق به خدا تركيبي است از ضرورت و حادثه "
― Nader Ebrahimi , یک عاشقانهی آرام
15 " با مغزِ خودت فکر کن، نه با مغز پوسیدهٔ گذشتگان! "
16 " در گذشته ها به دنبال لحظه هاي ناب گشتن ، آشكارا به معناي آن است كه آن لحظه ها ، اينك وجود ندارند "
17 " تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسانتر استتحمل اندوه از گدایی همه شادی ها اسانتر استسهل است که انسان بمیردتا آنکه بخواهدبه تکدی حیات برخیزد "
18 " آنچه هنوز تلخ ترین پوزخند مرا برمی انگیزد "چیزی شدن" از دیدگاه آنهاست. آنها میخواهند ما را در قالب های فلزی خود جای دهند. آنها با اعداد کوچک به ما حمله میکنند. آنها با صفر مطلقشان به جنگ عمیق ترین و جاذب ترین رویاها می آیند. "
19 " مرا آراستند، پیراستند، رنگین کردند، آنگاه پسندیدند "
― Nader Ebrahimi , مردی در تبعید ابدی
20 " هیچ پایانی به راستی پایان نیست. در هر سرانجام, مفهوم یک آغاز نهفته است. چه کسی میتواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد؟ "