Home > Work > غزلیات سعدی (گزینه ادب پارسی #3)
1 " سعدی خوشبیان:وقتی دل سودایی میرفت به بستانهابی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانهاگه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گلبا یاد تو افتادم از یاد برفت آنهاای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبهاوی شور تو در سرها وی سر تو در جانهاتا عهد تو دربستم عهد همه بشکستمبعد از تو روا باشد نقض همه پیمانهاتا خار غم عشقت آویخته در دامنکوته نظری باشد رفتن به گلستانهاآن را که چنین دردی از پای دراندازدباید که فروشوید دست از همه درمانهاگر در طلبت رنجی ما را برسد شایدچون عشق حرم باشد سهل است بیابانهاهر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آیدما نیز یکی باشیم از جمله قربانهاهر کاو نظری دارد با یار کمان ابروباید که سپر باشد پیش همه پیکانهاگویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش..میگویم و بعد از من گویند به دورانها "
― Saadi , غزلیات سعدی (گزینه ادب پارسی #3)
2 " بگذار تا بگرییم چون ابر در بهارانکز سنگ ناله خیزد روز وداع یارانهر کو شراب فرقت روزی چشیده باشدداند که سخت باشد قطع امیدوارانبا ساربان بگویید احوال آب چشممتا بر شتر نبندد محمل به روز بارانبگذاشتند ما را در دیده آب حسرتگریان چو در قیامت چشم گناهکارانای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمداز بس که دیر ماندی چون شام روزه دارانچندین که برشمردم از ماجرای عشقتاندوه دل نگفتم الا یک از هزارانسعدی به روزگاران مهری نشسته در دلبیرون نمیتوان کرد الا به روزگارانچندت کنم حکایت شرح این قدر کفایتباقی نمیتوان گفت الا به غمگساران "