Home > Work > The Divan
1 " Fear not to follow with pious feet the corpse of Hafiz, for though he was drowned in the ocean of sin, he may find a place in paradise. "
― Hafez , The Divan
2 " با دلارامی مرا خاطر خوش استکز دلم یک باره برد آرام را "
3 " I wish I could show you,When you are lonely or in darkness,The Astonishing LightOf your own Being! "
4 " For as you talk of God,I see great parades with wildly colorful bandsStreaming from your mind and heart,Carrying wonderful and secret messagesTo every corner of this world. "
5 " ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه؟مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟ "
6 " ماجرای من و معشوق مرا پایان نیستهرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام "
7 " بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنیخون خوری گر طلب روزی ننهاده کنیآخرالامر گل کوزه گران خواهی شدحالیا فکر سبو کن که پر از باده کنیگر از آن آدمیانی که بهشتت هوس استعیش با آدمی ای چند پری زاده کنیتکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزافمگر اسباب بزرگی همه آماده کنیاجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنانگر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنیخاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهاتمگر از نقش پراگنده ورق ساده کنیکار خود گر به کرم بازگذاری حافظای بسا عیش که با بخت خداداده کنیای صبا بندگی خواجه جلال الدین کنکه جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی "
8 " مژدهی وصل تو کز سر جان برخیزم؟ "
9 " فراغتی و کتابی و گوشهی چمنی "
10 " در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست "
11 " Ala ya ayoha Saghi "
12 " There are different wells within your heart.Some fill with each good rain,Others are far too deep for that.In one wellYou have just a few precious cups of water,That "love" is literally something of yourself,It can grow as slow as a diamondIf it is lost.Your loveShould never be offered to the mouth of aStranger,Only to someoneWho has the valor and daringTo cut pieces of their soul off with a knifeThen weave them into a blanketTo protect you.There are different wells within us.Some fill with each good rain,Others are far, far too deepFor that. "
13 " Beloved,/ I am so glad,/ So very glad You have come. "
14 " ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفتبه خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست "
15 " ما آزموده ایم در این شهر بخت خویشبیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش... "
16 " In times of youth, drinking is better.With the joyful, linking is better.The world is a mere temporal inn;With the shipwrecked, sinking is better. "
17 " دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزدبه می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزدبه کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرندزهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزدرقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتابچه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزدشکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج استکلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزدچه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سودغلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزدتو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانیکه شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزدچو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذرکه یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد "
18 " من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم صد بار توبه کردم و ديگر نمیکنم باغ بهشت و سايه طوبی و قصر و حور با خاک کوی "دوست" برابر نمیکنم "
19 " نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاستگره بگشود از ابرو و بر دلهای یاران زد "
20 " چــون غـــمـت را نتـوان یافت مگر در دلِ شــاد...مـا به امـّـیـدِ غــمـت خـاطــرِ شــادی طــلبـیم "