Home > Work > کوارتت نهایی
1 " «اینجا وطن من است. امید به چتر حمایتگر سرزمین دیگری ندارم. و وطن به مادر میماند: اگر همان یکی که خودت داری از تو محافظت نکند، دیگری نمیتواند بیاید و مادرت شود. اگر یکی برای خودت نداشته باشی، یتیمی.» "
― Armina Salemi , کوارتت نهایی
2 " زشون متنفرم. از همهشون. از اینجا هم متنفرم.» سوشیانس صورت بن را در دست میگیرد. «نباش. نذار فقط چون زورشون بیشتره، تو رو از خونهت بیرون کنن. اینجا وطن توئه. مال توئه "
3 " شاید هم از اینکه چیزی چنین مادی در نظرش اینگونه معنوی جلوه میکند احساس گناه میکرد. ولی آشپزی، یا بهطور دقیقتر پختن چیزهایی که نه بهقصد بقا، که بهقصد خلق زیبایی انجام میشدند، به او آرامش میبخشید. "
4 " صلح بهخاطر صلح نیست، صلح بهخاطر تمام انسانهاست. "
5 " همسرم، تنها کسی که تغییری نمیکند. تنها کسی که همیشه میجنگد، حتی وقتی که نمیجنگد. "
6 " در میان طوفان خاطرات، صدای نجوای ملایمی را شنید. «نمیذارم خاموش شی.» "
7 " همصحبتی منطق و احساسات چنین نتیجهای داشت: هرکدام جملات دیگری را به زبان خودشان تفسیر میکردند. دروغی در کار نبود، تنها سوءتفاهم. "
8 " گفت: «نمیدونم چرا همیشه باید پنج دقیقه یک نفس حرف بزنی، اونم وقتی واقعا حرفی واسه گفتن نداری...» "
9 " خنجر با سهولت میان دو کتفش لغزید. نه لایههای گوشت و عضله متوقفش کردند، نه ستون مهرهها. از کنارشان سر خورد و رگها را درید. قلب، وحشیانه و سردرگم، کوبید. خون بیرون پاشید. نالید. در سرش کسی جیغ کشید. دیگری به سینهاش چنگ انداخت. یک نفر زانو زد. یک نفر خون بالا آورد.یک نفر مرد.این تمام ماجرا بود. "