Home > Work > در سینهات نهنگی میتپد
1 " این که مدام به سینه ات میکوبد قلب نیست ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود. ماهی کوچکی که طعم تنگ آزارش میدهد و بوی دریا هوایی اش کرده است.قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. امام کیست که باور کند در سینه اش نهنگی میتپد؟آدم ها ماهی ها را در تنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه. اما ماهی وقتی در دریا شناور شد ماهی است و قلب وقتی در خدا غوطه ور خورد قلب است.هیچکس نمیتواند نهنگی را در تنگی نگه دارد تو چطور میخواهی قلبت را در سینه نگه داری؟ و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله میشود و وقتی دریا مختصر میشود و وقتی قلب خلاصه میشود و آدم قانع.این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد و این تنگ تنگ خواهد شدو این آب ته خواهد کشید.تو اما کاش کمی دریا مینوشیدی و کاش نقبی میزدی از تنگ سینه به اقیانوس. کاش راه آبی به نامنتها میکشیدی و کاش این قطره را به بینهایت گره میزدی. کاش... بگذریمدریا و اقیانوس به کنار نامنتها و بینهایت پیشکشکاش لااقل آب این تنگ را گاهی عوض میکردی، این آب مانده است و بو گرفته است. و تو میدانی آب هم که بماند میگندد، آب هم که بماند لجن میبندد و حیف از این ماهی که در گل و لای بلولد و حیف از این قلب که در غلط بغلتد "
― عرفان نظرآهاری , در سینهات نهنگی میتپد