Home > Work >
1 " ما به راستی، قصه ی روزگار خویش نبودیم که ناگزیر قصه پرداز روزگار خویش شدیم. "
― Nader Ebrahimi ,
2 " هر آدمی را کلّهشقّیها و یکدندگیهایش میسازد.هر سازِش، یک عامل سقوطدهنده است؛ حالا چه مقدار باعث سقوط میشود مربوط است به نوع سازِش. و منظور من از «سازِش»، فداکردن یک «باور» و «اعتقاد» است در زمانی که هنوز به صحّت آن باور و اعتقاد، ایمان داریم.کلّهشقّی، زندگی را به طرز خاصّی شیرین و دردناک میکند؛ امّا گذشته از مزهی زندگی، به آن مفهوم میدهد، رنگ میدهد، و شکل قابلقبول و ستایش میدهد.آدم کلّهشق - و نه خودخواه، یادتان باشد - آنقدر راحت میخوبد و آنقدر خوابهای خوب مییبیند که همین، و فقط همین، به زندهماندن میارزد.آدم کلّهشق، توی بیشتر قمارها میبازد؛ امّا باختن آزارش نمیدهد؛ چون چیزی را میبازد که واقعاً برایش اهمیت ندارد و چیزی را توی قلبش نگه میدارد که عزیز و فدانکردنیست.آدم کلّهشق، در بعضی از شرایط خاصّ اجتماعی، از صد در که وارد بشود، از نود در با تیپا بیرونش میاندازند؛ امّا او در عین حال که عصبانی و ناراحت است، یک جور رضایت عمیقتری در وجودش حس میکند. انگار که وسط یک تابستان داغ سوزان کویری، از پی ساعتها تشنگی، یک کاسهی پر از آب و یخ با شربت بهلیمو به دستش دادهاند.آدم کلّهشق، باج نمیدهد، باج نمیگیرد، دزدی نمیکند، با دزدها کنار نمیآید، به دوستانش و به میهنش خیانت نمیکند، برای هر بیگانه هر دشمن و هر ارباب، دم تکان نمیدهد، «بد» را به انواع، اقسام، درجات و طبقات مختلف تقسیم نمیکند تا چند نوع و چند درجه و چند طبقه از «بد» را قبول داشته باشد و چند طبقه و درجه و نوع را رد کند - و همیشه بگوید: «خب... اینکار خیلی بد نیست.» یا «میدانی؟ این پولی که من گرفتهام، حالت رشوه و باج ندارد، یک جور کارمزد است... بد نیست...» و الا آخر... "