Home > Work > راهی و آهی
1 " ارغوانشاخهی همخون جداماندهی منآسمان تو چه رنگست امروز؟آفتابیست هوایا گرفتهست هنوز؟من درین گوشهکه از دنیا بیرونستآسمانی به سرم نیستاز بهاران خبرم نیستآنچه میبینمدیوار استآهاین سخت سیاهآنچنان نزدیکستکه چو برمیکشم از سینه نفسنفسم را برمیگرداندره چنان بستهکه پرواز نگهدر همین یک قدمی میماندکور سویی ز چراغی رنجورقصهپرداز شب ظلمانیستنفسم میگیردکه هوا هم اینجا زندانیستهرچه با من اینجاسترنگ رخ باخته استآفتابی هرگزگوشهی چشمی همبر فراموشی این دخمه نیانداخته استاندرین گوشهی خاموش فراموش شدهکز دم سردش هر شمعی خاموش شدهیاد رنگینی در خاطر منگریه میانگیزدارغوانم آنجاستارغوانم تنهاستارغوانم دارد میگریدچون دل من که چنین خونآلودهر دم از دیده فرو میریزدارغواناین چه رازیست که هربار بهاربا عزای دل ما میآید؟که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟اینچنین بر جگر سوختگانداغ بر داغ میافزایدارغوانپنجهی خونین زمیندامن صبح بگیروز سواران خرامندهی خورشید بپرسکِی برین دره غم میگذرند؟ارغوانخوشهی خونبامدادان که کبوترهابر لب پنجرهی باز سحرغلغله میآغازندجان گلرنگ مرابر سر دست بگیربه تماشاگه پرواز ببرآه بشتابکه همپروازاننگران غم همپروازندارغوانبیرق گلگون بهارتو برافراشته باششعر خونبار منییاد رنگین رفیقانم رابر زبان داشته باشتو بخوان نغمه ناخواندهی منارغوانشاخهی همخون جداماندهی من "
― هوشنگ ابتهاج , راهی و آهی
2 " آه، ای آزادیدیرگاهیست که از اندونزی تا شیلیخاک این دشت جگر سوخته با خون تو میآمیزد.دیرگاهیست که از پیکر مجروح فلسطین شب و روزخون فرو میریزد.و هنوز از لبناندود بر میخیزد. "
3 " ارغوان بیرق گلگون بهارتو برافراشته باششعر خونبار منییاد رنگین رفیقانم رابر زبان داشته باشتو بخوان نغمهی ناخواندهی منارغوان شاخهی همخون جداماندهی من "