Home > Work > مریض Ill
1 " خاطرات شیرین گذشته همین که قابل تکرار نباشند تلخترین اند-------------------------------------------------The sweet memories of the past are the bitterest as soon as they can not be repeated "
― شهاب شاه عالمی Shahab Shahalami , مریض Ill
2 " فکری شد "آن روزها برمیگردد؟" کمی مکث کرد و با خودش گفت "حتما برمیگردد. اگر قرار به برگشتن نبود، چرا باید چنین لحظاتی خلق میشد؟"-------------------------------------------------"Are those days going back?" He paused and said to himself, "It will definitely come back. If it was not going to come back, why should such moments be created? "
3 " آدم علی رغم همه ی استقلال طلبی ها و خودخواهی هایش به این که شرایطش، محیطش و حرف هایش را با کسی سهیم باشد تمایل دارد. هیتلر با آن همه خودکامگی عاشق اوا براون بود. چرا؟ چرا کسی که میخواهد دنیا را به سلطه ی خودش دربیاورد هم، نیاز دارد تمام دستاوردهایش را با کسی شریک شود و حتی قبل خودکشی شان آن را رسمی هم بکند!" پیک "شاید روزهای آخر فهمیده فتح نگاه یک زن از فتح تمام مرزهای دنیا با ارزش تر است."-------------------------------------------------Despite all his independence and selfishness, one tends to share one's circumstances, one's environment and one's words with someone. Hitler loved Eva Braun with all his dictatorship. Why? "Why does anyone who wants to dominate the world need to share all his achievements with someone and make it official even before they commit suicide?""Perhaps in the last days he has realized that conquering a woman's gaze is more valuable than conquering all the borders of the world. "
4 " آنها راه غلطی را رفتند. به جای آن که خودشان را تغییر بدهند و برسند به آن چه که میخواهند، دست کشیدند و برای رسیدن فرزندانشان به آن چه که خودشان نداشتند و هرگز بهش نرسیدند کمر بستند و تمام هست و نیست شان را که عمرشان باشد فدا کردند؛ غافل از این که فرزندان آنها چیزهای دیگری آرزو دارند – که البته بدان نمیرسند – و این چرخه ی ناکامی همواره ادامه دارد. "
5 " محبت زنها به برف می ماند. اگر سبک ببارد حیات می دهد ولی پشت برف سنگین بهمن می آید و دفنت می کند----------------------------------------------Women's love is like snow. If it snows lightly, it gives life, but behind heavy snow, an avalanche comes and buries it "
6 " وابستگی به چیزی که به آن عادت می کنیم، خوشبختی نیست-------------------------------------------------Dependence on what we become accustomed to is not happiness "
7 " هر کدوم مون در زندگی شخصیمون یک طناب نامرئی به گردنمون می بندیم و با دست خودمون اون را به کسی می دیم که بیشتر دوستش داریم.-------------------------------------------------Each of us ties an invisible rope around our necks in our personal lives and gives it to the person we love the most with our own hands. "
8 " نمیدانم کجای راه را اشتباه رفتیم که گربه ها پشت میزهای سلطنتی می نشینند و با غذاهای رنگین عکس میگیرند و مردم را دعوت به قناعت میکنند-------------------------------------------------I do not know where we went wrong that cats sit behind royal tables and take pictures with colorful food and invite people to contentment "
9 " لوله کش "بله من خواستم راهم رو عوض کنم اما نشد. به هر کاری زدم مثل این کار نتیجه نداد، مجبور شدم دوباره برگردم سراغ همین کار. انگار خدا دوست داشت لوله کش بمونم." معین "من که فکر نمیکنم خدا به شغل ما هم کار داشته باشه!" لوله کش "چطور کار نداره؟ مردم هم دکتر میخوان، هم مهندس، هم لوله کش هم بستنی فروش. خدا هم که به نفع بنده هایش کار می کنه. شما حساب کن اگر این شهر لوله کش نداشت باید هر کس خودش آستین هاش و بالا میزد و لوله ها رو می کشید و تعمیر می کرد؛ اون وقت به جای این که یک نفر به زحمت بیفته همه به زحمت می افتادند. خدا رنج بنده هاش رو دوست نداره." معین "اگر رنج بنده هاش رو دوست نداره چرا اون ها رو می کشه و از هم می گیره؟ "
10 " مردم وقتی در تاریکی باشند روی زشت شان را راحت تر نشان می دهند. هیچ هراسی از دیده شدن ندارند چون در تاریکی دیده نمی شوند. همه مثل هم هستند؛ شب هنگام نه تنها تشخیص آدم خوب و بد ممکن نیست بلکه جای خوب و بد عوض می شود. نیکی ها را به زشتی انگشت نما می کنند و در عوض قبح ها صواب می شوند. در ظلمات حتی خود آدم هم نمی تواند بفهمد کجاست و تا الآن به کدام سمت خدمت می کرده. به معنی واقعی انسان بوده یا خیال می کرده که انسان است "
11 " وقتی گدا را در حال خوردن تکه نان خشکی که معلوم نبود از زباله های کدام خانه برداشته دیدم، رویم را برگرداندم و خودم را به ندیدن زدم. اگر می دیدم و بی توجه بودم اشتباه می افتاد گردن شعورم! نه، کوری بهتر از بی شعور بودن است-------------------------------------------------When I saw the beggar eating a piece of dry bread from the garbage of which house it was not clear, I turned around and pretended not to see. If I saw and was inattentive, it was my fault! No, blindness is better than unconsciousness "
12 " دوست داشتن ندیدن عیب های "او" نیست، دوست داشتن تلاش برای فهمیدن اوست.-------------------------------------------------Loving is not seeing "her" flaws, loving is trying to understand her. "
13 " همه ی عشق ها رو محیط خلق می کنه. این محیطه که عاشق و معشوق رو در زمان و مکانی خاص با هم روبرو می کنه، و درست همون موقع هورمون های اون ها همون اندازه ایه که باید باشه؛ نه بیشتر و نه کمتر. چه بسیاردیدارها که به عشق منجرنمیشه ولی درشرایط دیگه ای می تونست رابطه ی آتشین و جاودانه ای درست کنه.-------------------------------------------------The environment creates all loves. This environment that brings the lover and the beloved together at a specific time and place, and at the same time their hormones are the same size as they should be; Neither more nor less. How many meetings that do not lead to love but in other circumstances could create a fiery and eternal relationship. "
14 " انتظار حالت غریبی است. نمیدانی چقدر به درازا می¬کشد و اصلا تمامی دارد یا نه. تنها خواب است که می-تواند آن را ناچیز بشمارد. سرت را به رویاهای واهی گرم می¬کند و نمی گذارد این درد مدام منتظر بودن را بچشی. هر چند انتظار کار خودش را بلد است. همه چیز زندگی¬ات را سرجایش میبینی اما درد میکشی و نمی فهمی از کجاست. شاید اصلا اعتیاد هم به خاطر همین ابداع شده باشد. اعتیاد به هر چیزی سرگرمی می آورد و چشمان را برای پیدا کردن این درد ناپیدا می بندد. "