Home > Work > La vida de mi padre
1 " پدر کمربندش را بیرون کشید و به جان من افتاد، همانطور که مرا میزد گفت: من بیشتر از تو دردم میآید. حتی همان هنگام با همه کوچکی و حماقتم، میدانستم که این حرف درست نیست، شاید این تکرار حرف پدرش در موقعیتی مشابه بود. "
― Raymond Carver , La vida de mi padre
2 " آنوقت پدر مرد، من فرسنگها با او فاصله داشتم، خیلی حرفهای نگفته به او داشتم، فرصت نکرده بودم با او وداع کنم یا اینکه بگویم کارش را عالی انجام میدهد یا از وجود او به خود میبالم. "