Home > Work > شازده احتجاب
1 " وقتی آدم به تاریکی نگاه میکند، به آنجا، میداند که چه چیزها ممکن است باشد، اما نمیداند چه ها میگذرد. برای همین است که در تاریکی خیلی خبرهاست. "
― Houshang Golshiri , شازده احتجاب
2 " مراد گفت:شازده جون,شازده احتجاب عمرش را داد به شما.شازده پرسد:احتجاب؟مراد گفت:نمیشناسیدش؟پسر سرهنگ احتجاب,نوه شازده بزرگ,نبیره جدکبیر افخم امجد.خسرو را می گویم,همان که روز سلام می ایستادپهلو دست شازده بزرگ دست می کشید روی موهایش و می گفت:پسرم تو مثل پدرت قرمساق نشی.شازده گفت:آهان.-سل گرفت,بدنش شده بود مث دوک.دیگه نمی شدشناختش.خدا بیامرزدش. "
3 " ... انتخاب هرچه بی دلیل تر باشد بهتر است. کسی که برای کشتن یک آدم دنبال بهانه میگردد هم قاتل است و هم دروغگو، تازه دروغگویی که میخواهد سر خودش کلاه بگذارد. اگر خواستی بکشی دلیل نمیخواهد. باید سر طرف، سینه طرف را هدف بگیری و ماشه را بچکانی، همین. "
4 " چرا پیرها همهاش لب ایوان مینشینند، یا لب حوض؟ "
5 " این دیگر کار فخری است. تو خانم این خونهای فهمیدی؟ فخری باید ظرفها را پاک بشوید، اتاق را جارو کند. و وقتی من کپلش را نیشگون گرفتم غش غش بخندد و فرار کند برود توی مطبخ. "
6 " جد کبیر هم داد میزند: نَبُر، میرغضب! میرغضب هم میبرد و سر بریده را میاندازد جلو پای جد کبیر. شازده گفت: هیچ میرغضبی تا آن روز نشنیده بود: نبُر.. زیر و روش کن، فحرالنساء "