" مصطفی لجوجانه پرسید:تا حالا یک بار هم شده از مرگ یک ماهی غصه ات بگیرد و به ناله اش رحم کنی و به دریا برش گردانی؟ پدرش گفت من فقط صدای ناله ی تو و ده برادر گرسنه ات را می شنوم. مصطفی هم شرمنده شد و هم خود را سیاه بخت دید. منطق همه ی فلسفه های زیبا پیش فریاد یک کودک گرسنه فرو می ریزد. "