Home > Author > عرفان نظرآهاری >

"
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می کنی؟
عاشقم با من ازدواج می کنی؟
اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای
زباله می شوی،پس برو و بی خیال باش عاشقی کجاست!
تو فقط دستمال باش!
دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کرد گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید خون درد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت گرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانه های
اشک داشت
"

عرفان نظرآهاری


Image for Quotes

عرفان نظرآهاری quote : <b><br />دستمال کاغذی به اشک گفت:<br />قطره قطره ات طلاست<br />یک کم از طلای خود حراج می کنی؟<br />عاشقم با من ازدواج می کنی؟<br />اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟<br />تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی!<br />توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای<br />زباله می شوی،پس برو و بی خیال باش عاشقی کجاست!<br />تو فقط دستمال باش!<br />دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست<br />گریه کرد گریه کرد<br />در تن سفید و نازکش دوید خون درد<br />آخرش دستمال کاغذی مچاله شد<br />مثل تکه ای زباله شد او ولی شبیه دیگران نشد<br />چرک و زشت مثل این و آن نشد<br />رفت گرچه توی سطل آشغال<br />پاک بود و عاشق و زلال<br />او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت<br />چون که در میان قلب خود<br />دانه های<br />اشک داشت<br /></b>