Samad Behrangi QUOTES

1 " I might face death any minute now! But I should try not to put myself in harms' way as long as I can live. Of course it is not important if I die, because this is going to happen anyway. I know my purpose, my purpose is: How will my life or death impact the lives of others? "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

2 " I read a book one day and my whole life was changed” starts Orhan Pamuk to his famous and brilliantly written book: The New Life. Some books just strike you with the very first sentence, and generally those are the ones that leave a mark in your memory and soul, the ones that make you read, come back many years later and read again, and have the same pleasure each time. I was lucky enough to have a father who was passionate about literature, so passionate that he would teach me how to read at the age of five. The very first book he bought for me was “The Little Black Fish” by Samad Behrangi. After that I started reading his other books, and at that age I had already owned a small Behrangi collection. Recently I was talking with a Persian friend about how Behrangi and his books changed my life. A girl, from another country, from kilometeters away, around the same time was also reading Behrangi’s books, and creating her own imaginary worlds with his rich and deep characters, and intense stories. "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

3 " From the will of a freedom-fighter, Farzad Kamangar:
"Is it possible to be a teacher and not show the path to the sea to the little fish of the country?
Is it possible to carry the heavy burden of being a teacher and be responsible for spreading the seeds of knowledge and still be silent? Is it possible to see the lumps in the throats of the students and witness their thin and malnourished faces and keep quiet? …
I cannot imagine witnessing the pain and poverty of the people of this land and fail to give our hearts to the river and the sea, to the roar and the flood. "

― Samad Behrangi

4 " بچه نشو جانم. گناه چیست؟ این، گناه است که دزدی نکنم، خودم و بچه هام از گرسنگی بمیرند. این، گناه است جانم. این، گناه است که نتوانم شکمم را سیر کنم. این، گناه است که صابون بریزد زیر پا و من گرسنه بمانم "

― Samad Behrangi , اولدوز و کلاغ‌ها

5 " مرگ خيلي آسان مي تواند الان به سراغ م بياد، اما من تا مي توانم زندگي كنم نبايد به پيشواز مرگ بروم. البته اگر يك وقتي ناچار با مرگ روبرو شوم -كه مي شوم- مهم نيست. مهم اين است كه زندگي يا مرگ من، چه اثري در زندگي ديگران داشته باشد "

― Samad Behrangi

6 " راستی زندگی یعنی اینکه توی یه تیکه جا هی بروی و برگردی تا پیر شوی ودیگر هیچ یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا میشود زندگی کرد؟ "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

7 " روزی روزگاری پادشاهی بود که دختری داشت. پادشاه دخترش را در پرده نگه داشته بود و دختر حتا روی آفتاب را هم ندیده بود. فقط دایه اش را می دید و بس.
یک روز داشت بازی می کرد، چیزی از دستش دررفت و شیشه ی پنجره شکست و چشم دختر به خورشید افتاد. برف تازه باریده بود و آفتاب هم بود. دختر دو پایش را کرد توی یک کفشش و به دایه اش گفت: "من آن چیز را می خواهم! باید آن را به من بدهی!"
دختر خورشید را ندیده بود و نمی دانست که چیست. دایه اش گفت: " جانم! خورشید را نمی شود گرفت." دختر دست برنداشت و آخر سر دایه مجبور شد که او را بلند کند تا از پنجره به بیرون نگاه کند، شاید دست بردارد.
دختر دید که برف باریده و روی برف هم دو تا پرنده نشسته اند و آنطرف تر دو قطره خون روی برف ریخته.
یکی از پرنده ها به دیگری گفت: "خواهر! ببین توی دنیا چیزی زیباتر از برف و خون پیدا می شود؟" دیگری جواب داد: "چرا پیدا نمی شود! محمد گل بادام از هر چیزی زیباتر است. "

― Samad Behrangi , افسانه‌های آذربایجان

8 " Her şeyin bir sonu olmaz mı? Gece sona erer, gündüz sona erer, ay öyle, yıl öyle…
...
Her an ölümle yüz yüze kalabilirim. Ama yaşayabildiğim sürece ölümü karşılamaya gitmem gerekmez. Bir gün ister istemez ölümle karşılaşacağım; bu önemli değil. Önemli olan benim yaşamamın veya ölümümün başkalarının yaşamını nasıl etkileyeceği... "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

9 " چرا باید بچه‌های شسته و رفته و بی‌لک و وپیس و بی‌سرو صدا و مطیع تربیت کنیم مگر قصد داریم بچه‌ها را پشت ویترین مغازه‌های لوکس خرازی فروشی‌های بالای شهر بگذاریم که چنین عروسک‌های شیکی از آنها درست می‌کنیم... "

― Samad Behrangi

10 " The man who does not read good books has no advantage over the man who can't read them."
— Mark Twain
Beh-Rang was a critic of "an educational system that does not offer anything other than limited reading and writing."
Beh-Rang "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

11 " Children’s literature must build a bridge between the colorful dream world full of fantasy and illusion, and a tougher real world full of twists and turns. The child armed with the torch of knowledge, awareness and guidance must cross this bridge and set foot to the intense harshness of the bigger world.”
An In-Depth Analysis of Educational Deadlock "

― Samad Behrangi

12 " Ben yalnızca sağa sola dolaşıp durmaktan bıktım, can sıkıntısı içinde yüzmek istemiyorum artık, bir nedeni olmadan mutlu olmak da istemiyorum; günün birinde gözlerimi açıp hepiniz gibi olduğumu, ilk başta bildiğimden fazla bir şey bilmediğimi görmek istemiyorum! "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

13 " درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است "

― Samad Behrangi

14 " مەرگ زۆر بەئاسانی دەتوانێ ئێستا بە پێشوازمەوە بێ. بەڵام من تا دەتوانم پێشوازی لە ژیان دەکەم!
ناشێ بە پیریی مەرگەوە بڕۆم، گەرچی ڕۆژێ دێ ناچار دەبم لەگەڵ مەرگدا ڕووبەڕوو بم کە ئەوە گرینگ نییه.

گرینگ ئەوەیە مان و نەمانم چ کاریگەرییەکی لە ژینی دیتراندا دەبێت. "

― Samad Behrangi

15 " مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید ، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم – که می شوم – مهم نیست ، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد "

― Samad Behrangi

16 " ...Shouldn`t we tell the child that in your country there are boys and girls who have never seen a piece of meat on their plates? Shouldn`t we tell the child that more than half of the world`s population are hungry, and why they are hungry, and how hunger could be diminished? Shouldn`t we give the child a true and logical understanding of the history and development of human societies?…"
An In-Depth Analysis of Educational Deadlock "

― Samad Behrangi

17 " این را فهمیده‌ام که بیشتر ماهی‌ها، موقع پیری شکایت می‌کنند که زندگیشان را بی‌خودی تلف کرده‌اند.

دایم نفرین و ناله می‌کنند که زندگیشان را بی‌خودی تلف کرده‌اند.

دایم ناله و نفرین می‌کنند و از همه چیز شکایت دارند.

من می‌خواهم بدانم که، راستی راستی، زندگی یعنی اینکه تو یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ،

یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد؟ "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

18 " تلخون گفت: تو نخوابیده بودی، مرده بودی. می شنوی؟ مرده بودی… ده سال است که غمت را می پرورم. "

― Samad Behrangi , تلخون: مجموعه قصه

19 " Mən yaşamağın necə bir şey olduğunu öyrənmək istəyirəm; dayanmadan eyni şeyləri təkrarlamaq, qocalana qədər başqa heç bir şey eləmədən yaşamaq olmaz; dünyada yaşamağın mənası bundan daha dəyərli olmalıdır! "

― Samad Behrangi , ماهی سیاه کوچولو

20 " Düşünüyordum kendime kendime: Tam bir çekirdekle eksik bir ağaç arasındaki fark, tam çekirdeğin çıkmaza girdiği ve değişmediği takdirde çürüyeceği, eksik ağacın ise önünde çok parlak bir geleceği olduğuydu "

― Samad Behrangi , Bir Şeftali Bin Şeftali

1
2