Home > Author > Shahab al-Din Suhrawardi
1 " گفتم: ای پیر، چشمه ی زندگانی کجاست؟گفت: در ظلمات.گفتم: راه از کدام جانب است؟گفت: از هر طرف که بروی، می رسی.گفتم: نشانی ظلمات چیست؟گفت: تو خود در ظلماتی، اما نمی دانی. "
― Shahab al-Din Suhrawardi , عقل سرخ
2 " گر عشق نبودي و غم عشق نبودي چندين سخن نغز كه گفتي كه شنوديور باد نبودي كه سر زلف ربوديرخساره معشوق به عاشق كه نمودي "
― Shahab al-Din Suhrawardi , فی حقیقة العشق یا مونس العشاق
3 " من آن بازم که صیادان عالم همه وقتی به من محتاج باشندشکار من سیه چشم آهوانندکه حکمت چون سرشک از دیده پاشندبه پیش مااز این الفاظ دورندبه نزد ما از این معنی تراشند "
4 " زهر خورید تا خوش زیید . مرگ رادوست دارید تا زنده مانید . "
― Shahab al-Din Suhrawardi
5 " ای برادران حقیقت ، همچنان از پوست برون آیید که مار بیرون آید و همچنان روید که مور رود . که آواز پای شما کس نشنود . "
6 " از هر طرفی که روی، اگر راه روی، راه بری "
7 " اقتلونی یا ثقاتیإنّ فی قتلی حیاتیو حیاتی فی مماتیو مماتی فی حیاتی "
― Shahab al-Din Suhrawardi , صفیر سیمرغ
8 " بدان که اول چیزی که حق بیافرید گوهری بود تابناک. او را "عقل" نام کرد. و این گوهر را سه صفت بخشید:یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آن که نبود، پس ببود.از آن صفت که به شناخت حق تعلق داشت حُسن پدید آمد - که آن را "نیکویی" خوانند.و از آن صفت که به شناخت خود تعلق داشت عشق پدید آمد که آن را "مهر" خوانندو از آن صفت که نبود پس به بود تعلق داشت حُزن پدید آمد - که آن را " اندوه " خوانند. "
― Shahab al-Din Suhrawardi , قصه های شیخ اشراق
9 " مادام كه مرد به "معرفت" شاد شود، هنوز قاصر است و آن را نيز از جمله ى شرك خفى گيرند. بل كه آن وقت به كمال رسد كه "معرفت" را نيز در "معروف" گم كند؛ كه هر كس به "معرفت" شاد شود و به "معروف" نيز، همچنان است كه مقصد دو ساخته است. مجرد آن وقت بود كه در "معروف" از سر "معرفت" برخيزد. "
10 " ای برادرانبر مثالِ کژدُم باشیدکه پیوسته سلاحِ شما پسِ پشتِ شما بُوَدکه شیطان از پس برآید. "
11 " يك چند به تقليد گزيدم خود رانا ديده همي نام شنيدم خود رابا خود بودم ازين نديدم خود رااز خود به در آمدم بديدم خود را "
12 " بَيني وَبَينَكَ في المَوَدّةِ نِسبَةٌ ... مَكتومَة عَن سرّ هَذا العالَمِنَحنُ اللّذان تعارَفَت أَرواحُنا ... مِن قَبــلِ خَلق اللَّه طينَةَ آدمِ "
13 " پس عشق اگر جان را به عالم بقا میرساند، تن را به عالم فنا میبرد، زیرا که در عالم کون و فساد هیچ چیز نیست که طاقت بار عشق تواند داشت. "