Home > Author > Sohrab Sepehri >

" ...دنگ...، دنگ
.لحظه ها مي گذرد
.آنچه بگذشت، نمي آيد باز
قصه اي هست كه هرگز ديگر
.نتواند شد آغاز
مثل اين است كه يك پرسش بي پاسخ
.بر لب سر زمان ماسيده است
تند برمي خيزم
تا به ديوار همين لحظه كه در آن همه چيز
،رنگ لذت دارد، آويزم
:آنچه مي ماند از اين جهد به جاي
،خنده لحظه پنهان شده از چشمانم
:و آنچه بر پيكر او مي ماند
...نقش انگشتانم "

Sohrab Sepehri


Image for Quotes

Sohrab Sepehri quote : ...دنگ...، دنگ<br />.لحظه ها مي گذرد<br />.آنچه بگذشت، نمي آيد باز<br />قصه اي هست كه هرگز ديگر<br />.نتواند شد آغاز<br />مثل اين است كه يك پرسش بي پاسخ<br />.بر لب سر زمان ماسيده است<br />تند برمي خيزم<br />تا به ديوار همين لحظه كه در آن همه چيز<br />،رنگ لذت دارد، آويزم<br />:آنچه مي ماند از اين جهد به جاي <br />،خنده لحظه پنهان شده از چشمانم<br />:و آنچه بر پيكر او مي ماند<br />...نقش انگشتانم